
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۹۰
۱
مگر وصال تو روزی شود دگرباره
به قدرِ جهد بکوشم به حیله و چاره
۲
به رغم جانِ رقیبت چهگونه میخواهم
که خاک بر سرِ آن ظالم ستمگاره
۳
دراوفتاد به پایِ تو باز چون خلخال
گرفته دستت و بوسیده باز چون یاره
۴
به حسنِ تو نبود دلبری جفا پیشه
به بخت من نبود عاشقی جگرخواره
۵
چو مرغ زیرک اگرچه رمیده دل بودم
به دامِ عشق برآویختم دگرباره
۶
ترا چه غم که ز جورِ تو چون نزاری زار
هزار دلشده سرگشتهاند و آواره
نظرات