حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۹۶

۱

ای رشک برده در باغ از عارض تو لاله

خون کرده ناف آهو در تبّت از کُلاله

۲

ای پرتوِ تجلی یعنی صفات پاکی

در سینه ی تو پیدا چون باده در پیاله

۳

نادر بود در انسان جسمی بدین شریفی

کز آدمی نزاید زین خوب‌تر سُلاله

۴

هر بامداد از در بازآیدش جوانی

رویِ تو گر ببیند پیرِ هزار ساله

۵

مه کوثر و مه طوبا من با تو در بهشتم

آن وعده نیست مهمل وین شد نخست حاله

۶

صبرم به پیش عشقت چندان محل ندارد

کز آستینِ حیلت بیرون کند قباله

۷

مردِ غمت نبودم زیرا که وقت کوشش

مشکل به کار آرد هر مرغ از این نواله

۸

با سینه ی پر آتش در کوره ی فراقت

تا کی شود سِرشکم افسرده هم‌چو ژاله

۹

وقتی اگر بنالد از دردِ دل نزاری

شاید که دردمندان زاری کنند و ناله

تصاویر و صوت

نظرات