
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۹۸
۱
زهی از عنبر سارا نغوله
کمندست آن که داری یا نغوله
۲
ظریفت گفتن و چالاک رفتن
لطیفت گردن و زیبا نغوله
۳
چرا دربندِ زنجیرش فکندی
مگر دارد چو من سودا نغوله
۴
برای صید دلها گاه گاهی
گره وا میکند عمدا نغوله
۵
به دعوی کاکلت از سرفرازی
به پیشانی درآمد با نغوله
۶
به دادش لاجرم سروا بریدند
چو خامش کرد کاکل را نغوله
۷
ازین جا با دو شاخش بسته دارند
که بیرون آمد از یاسا نغوله
۸
نزاری را بناگوشت بزد راه
که نه دل میبرد تنها نغوله
نظرات