حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۹۹

۱

غلام ساقیِ خویشم که از شرابِ شبانه

ز بامداد کند چشمة حیات روانه

۲

به جمع کردنِ اصحاب قاصدی بفرستد

چنان که عذر کسی نشنود به هیچ بهانه

۳

حریف را که کند کاهلی سزا بدهندش

به زور موی کشانش برون برند ز خانه

۴

اگرچه هر که به عنفش بری به حلقه ی مجلس

یقین که نیست حریفانه بل بود خرفانه

۵

وگرنه زنده‌دل از یرتِ صبح‌گاه به تعجیل

به باغ خنب دواند الاغ ایلچیانه

۶

غرض فزونیِ شوق و محبت است زیاده

نه لهو و هزل نه آوازِ چنگ و بانگ چغانه

۷

چو باد می‌گذراند زمانه کشتی عمرت

وزین محیط به یک حمله می‌برد به کرانه

۸

میان قلزم دنیا بمانده‌ای متحیر

بکوش تا به سلامت برون شوی ز میانه

۹

دلا مکن به ملاقاتِ دوست هیچ توقع

هنوز ناشده از خویشتن به دوست یگانه

۱۰

ز خویشتن به درآ تا به خانه دوست درآید

دویی نشانه ی کثرت بود مباش نشانه

۱۱

مپیچ روی ز وحدت مکن تتّبع کثرت

فسونِ عشق ز خود دفع می‌کنی به فسانه

۱۲

مباش الاّ فرزند نقدِ وقت عزیزا

قبول کن ز نزاری نصیحتی پدرانه

۱۳

چو روزگار سر آمد چه پادشا چه گدا را

به یک نفس که برآرد زمان نداد زمانه

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۳۵۸

نظرات