حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۲۱

۱

گر نداری خبر از چشمه ی حیوان به من آی

تا به سرچشمه ی خضرت برم انگشت نمای

۲

اگرت طاقت تشنیعِ جَهول است بیا

در خرابات و درِ می‌کده بر خود بگشای

۳

نی غلط رفت که از خویش برون آمدن است

وان جهانی‌ست که آن‌جا نه جهان است و نه جای

۴

وان چه جای است و مقاماتِ برانداختگان

که در آن‌جا نبود نه دل و دین نه سرو پای

۵

ور سرِ بی سر و سامانت به برگ است و نوا

هرچه از خویش برون آمده باشی به من آی

۶

ناشری پوش نه کم‌خا و نخ و اطلس و خز

نیستی کرمِ قَزین بیش به خود برمتنای

۷

رفته تا سایه ی پای علم عشق خوش است

بیش هم پهلوی دیوارِ پی آزرده مپای

۸

رای تو آفتِ دین تو و رنج دل تست

جنبشی کن ز خودی برشکن ای صاحب رای

۹

عقل مشاطه ی رای آمد و رای احول چشم

چشم احول نپذیرد چو رخ خوب آرای

۱۰

طمع خیر نزاری ببر از کون و مکان

چه تمتع ز جهانی که بود حادثه‌زای

۱۱

حب ذریه ی اولادِ حبیب‌الله بس

هم برین باش و برین هیچ دگر برمفزای

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۳۸۳

نظرات