حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۲۸

۱

اگر عنانِ عنایت به سوی ما تابی

مگر بود که مرا زنده باز دریابی

۲

عجب اگر اجلم مهلتِ وصال دهد

مگر که دیر نیایی و زود بشتابی

۳

بیا کز آتشِ فرقت چو ژاله می‌بارد

بر آبگینهٔ رویم سرشک عنابی

۴

غمت به تیغ بلا پوست باز کرد ز من

ندانم از که درآموخت رسم قصابی

۵

ز روی همچو زرم اشکْ سیم می‌سازد

زهی فلان که چنین شهره شد به قلّابی

۶

ز بس که موج زد و غوطه داد مردمِ چشم

گرفت مردمَکش خویِ مردمِ آبی

۷

بیا که روی چو مهتابهٔ نزاری شد

ز آفتابِ رُخَت در حجاب مهتابی

تصاویر و صوت

نظرات