حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۳۱

۱

ای صورت خیالت در پیش من شرابی

وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی

۲

از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری

وز زلفِ تاب‌دارت در جانم اضطرابی

۳

شب‌های تا به روزم از دیده رفته سیلی

وز تابِ آتش تب در دل فتاده تابی

۴

از سوز سینه بسته وز درد دل گشاده

بر هر نفس شراری وز هر مژه زهابی

۵

حلاج‌وار خواهم بر دار عشق خود را

وز حلقه‌های زلفت در حلق من طنابی

۶

یک ره نصیحتی کن خورشید حسنِ خود را

تا فتنه برنخیزد گو برفکن نقابی

۷

سوزِ تو در سرِ من صوری‌ست در قیامت

مهرِ تو در دل من گنجی‌ست در خرابی

۸

آخر به کویِ وصلت دریوزه چند آرم

یا زود کن ثوابی یا باز ده جوابی

۹

در کشتن نزاری تعجیل می‌نمایی

آهسته‌تر نگارا گر نیست بس شتابی

تصاویر و صوت

نظرات