حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۴۴

۱

نگارا یاد می‌داری که با ما عهد پیوستی

چرا پیوند ببریدی چرا سوگند بشکستی

۲

چو ما را ملک دل کردی و ملک جان زدی بر هم

قبای عهد بگشادی کمر برخون ما بستی

۳

چنان یک‌باره ببریدی و ترک دوستی کردی

که مکتوبات یاران را جوابی باز نفرستی

۴

قیامت می‌کند حسنت تعالی الله زهی فتنه

فغان برخاست از مردم به هر محفل که بنشستی

۵

قبول دوستی کردی وداع وایه‌ی خود کن

که ممکن نیست جان بردن ازین دعوی که پیوستی

۶

به پای خم نشستی سر بنه گردن مکش یارا

که پیل مست را با او خطا باشد زبردستی

۷

هنوز افسرده پندارد که خواهد مست شد وقتی

اگر نقدی به دست آری ازین پس نسیه نپرستی

۸

کسی از من نمی‌گوید به هشیاران که ای خامان

نزاری از الست آورد با خود این همه مستی

تصاویر و صوت

نظرات