
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۱۴۵
۱
دوش آمد و گفت اگر ز هستی
یکباره درست برشکستی
۲
رو از سر نام و ننگ برخیز
چون بر سر کوی ما نشستی
۳
یا دست وفا به دست ما ده
ورنه سر خویش گیر و جستی
۴
خودبینی و خویشتننمایی
بسیار بتر ز بتپرستی
۵
از خودبینی خلاص یابی
گر خویش به پیش برنهاستی
۶
سرها که ز غایت توهم
بر غنجچهی خیال بستی
۷
ای مرغ رمیده از نشیمن
باز آی به آشیان و رستی
۸
زنهار نزاریا نگویی
با بیخبران سخن ز مستی
۹
باشد که مگر وجود مستان
معراج کند شبی ز پستی
نظرات