حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۴۷

۱

کاشکی ما را جفا از پیشِ ما برداشتی

کز وجود ناقص ما ذره ای نگذاشتی

۲

من بر آنم کز وجودِ من برون آرد مرا

در سر ِ هر کس به حد ِ او بود پنداشتی

۳

سلطنت هم گر بدین طبل و علم بودی به حشر

دشت بان داهولِ خود آن روز هم بفراشتی

۴

مطبخ محمود با چندان شکوه سلطنت

هم به سعی دشت بان می‌یافت شام و چاشتی

۵

وای ازین دیوان ِ مردم چهره یعنی نفس ما

آدم ار دانسته بودی تخمِ بد کی کاشتی

۶

گر بدانستی که با خاک خواهد رفت خاک

چشمه ی حیوان به دست ِ خود نمی انباشتی

۷

رستمی بودی مظفر گشته بر اکوان

گر نزاری روی از اکوانِ خود برداشتی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
رحیم غلامی
۱۳۹۹/۰۷/۰۷ - ۱۱:۳۳:۲۳
مطبخ محمود با چندان شکوه سلطنتهم به سعی دشت بان می یافت شام و چاشنیلطفا چاشنی را با چاشتی جایگزین کنید. شام و چاشت یعنی شام و ناهار