حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۵۳

۱

چون هیچ بقایی نکند خاکی و بادی

دل بر کن این رهگذر انده و شادی

۲

در حلقه ی رندانِ قلندر شو و بنشین

گر پای خود از زهد ریایی بگشادی

۳

منزل مطلب چون که هم از گام نخستین

پای آبله کردی و به ره باز فتادی

۴

ثابت قدم آنست که سر زیر ِ قدم کرد

افسر ننهی که به قدم سر ننهادی

۵

با دیده ی بی دیده ی خود چون روی آن جا

کان جا همه روزست و تو خفاش نهادی

۶

آن لحظه شدی زنده که چون خضر بمردی

وان لحظه بمردی که چو فرعون بزادی

۷

زین پس مطلب داد ز بیداد نزاری

این داد هم از خود طلب ار طالب ِ دادی

تصاویر و صوت

نظرات