حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۵۸

۱

گر هیچ صبا به ما گذر کردی

وز دوست به ما پیامی‌ آوردی

۲

جان و دل اگر چه بی دل و جانم

بستاندی و به دوست بسپردی

۳

تا بندگیی برد ز من جایی

کو یاری و هم‌دمی و هم‌دردی

۴

با من چه فتاد مدّعی را کاشک

هر کس غم کار خویشتن خوردی

۵

ای قوم حُذر کنید از این طوفان

ترسم که به دامنی رسد گردی

۶

گر قدر فنای عشق دانستی

افسرده به ناز جان نپروردی

۷

بگریز نزاریا از آن میدان

کت نیست مجال هیچ ناوردی

تصاویر و صوت

نظرات