
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۱۷۱
۱
گسستهای و نخواهی که باز پیوندی
توقّع است که رحمت کنی و نپسندی
۲
سرِ ستیزه گرفتی چه روی میبینی
درِ جفا بگشادی چه نقش میبندی
۳
بیا و دیدۀ حاسد بکن که از غیرت
گمان برد که دل از من به خیره برکندی
۴
ز آبِ دیده و خاکِ درِ تو نشکیبم
که این و آن ز تو خشنودی است و خرسندی
۵
به دیده و دلِ پر خون به هر چه درنگرم
خیالِ رویِ تو بینم ز آرزومندی
۶
به گوش و گردنِ ما طوقِ عهد و حلقه ی امر
ز بنده بندگی و از شما خداوندی
۷
غلامیِ تو به آزادگی تواند کرد
نزارییی که پدر را نکرد فرزندی
نظرات