حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۷۳

۱

درآ اهلا و سهلا مرحبا کویی کجا بودی

نگویی تا چرا چندین ز مشتاقان جدا بودی

۲

ز یاران بر شکستی ترکِ عهد دوستی کردی

دریغا دیر دانستم که یار بی‌وفا بودی

۳

نه پرسیدی نه پیغامی فرستادی درین مدّت

مگر بگذشت ایّامی که دردم را دوا بودی

۴

به اوّل سینه با من هم چو سیمِ پاک بنمودی

به آخر امتحان کردم زر بیرون‌سرا بودی

۵

مرا چندان که آوردی ز پرگار خرد بیرون

ز فرطِ راستی با من چو خطّ ِ استوا بودی

۶

مدارِ دورِ وصل اکنون بگردیده‌ست از آن نقطه

محیطِ دوستی را موجِ طوفانِ بلا بودی

۷

ازآن بفریفتی ما را که در شوخی و رعنایی

نگاری چابک افتادی و یاری دل‌ربا بودی

۸

به تو اوّل که بسپردم گمانِ دوستی بردم

مرا چون نیستی اکنون تو دانی تا که را بودی

۹

تعالی الله زهی دستان که پایم چون زجا بردی

عفاک الله چرا آخر ز ما بیگانه وا بودی

۱۰

به خلوت خانه ی وصلت که را این در خیال آمد

که ما در خون رز بودیم و تو در خون ما بودی

۱۱

نزاری با تومی گفتم که ناسازی مکن با او

سزا این بود تا دانی که با او ناسزا بودی

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۴۳۴

نظرات