حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۷۷

۱

گر آتشی چو من در میان جان بودی

ز اندرون تو وقتی برآمدی دودی

۲

نصیحتی که مرا می کنی به دیده قبول

بکردمی اگرم گوش خفته بشنودی

۳

ز مطرب و می و چنگ ای پدر مکن منعم

که نه بری برم از کوشش تو نه سودی

۴

بسا وجود که مردار با عدم رفتی

اگر نه عشق چنین قاتلی قوی بودی

۵

وگر موکّلِ فطرت نداشتی بر سر

دلِ ستم گرِ ما را که کار فرمودی

۶

ترا نمی‌شودِ ای ماه روی رغبتِ آن

که از وجود تو بی‌چاره‌یی بیاسودی

۷

هلاک می‌کنی و روی می‌نمایی باز

سراب می‌کند از دور تشنه خشنودی

۸

دریغ اگر بصری داشتی ملامت‌گر

که هم چو من نظری ناگه از تو بر بودی

۹

نزاریا به بلا گر نمی‌بدی لایق

زمانه‌ات به سرِ عشق راه ننمودی

۱۰

اگر مراد بدادی جهان به کس مجنون

ز هجر لیلی بی‌چاره تن نفرسودی

تصاویر و صوت

نظرات