حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۷۸

۱

مرا گر همّتی مردانه بودی

خلاصم از دلِ دیوانه بودی

۲

چنین جانم ز دل کی سیر گشتی

اگر جانانه‌ام هم خانه بودی

۳

غلط کردم که در شریان جان است

چه می‌گویم که بودی یا نبودی

۴

اگر عاقل نبودی در حجابی

چو مجنون از خرد بیگانه بودی

۵

کجا پیمان به سر دانستمی برد

اگر نه بر کفم پیمانه بودی

۶

کبوتر گر قناعت پیشه کردی

کجا در بندِ دام و دانه بودی

۷

اگر هر مرغکی بر شمعِ تسلیم

فدایی‌وار چون پروانه بودی

۸

کجا چون شب‌پره ظلمت گزیدی

کجا چون جغد در ویرانه بودی

۹

اگر عنقا نبودی در پسِ قاف

میانِ خلق کی افسانه بودی

۱۰

علی الجمله دلم زین ورطه ی شاق

اگر بیرون شدی مردانه بودی

۱۱

نزاری را ز مبدا تا به اکنون

همه کارش چنین مستانه بودی

۱۲

همه عمرش غرامت بر غرامت

و گر شکرانه بر شکرانه بودی

۱۳

ازین‌ها وارهاندی التقاطی

گرم از جانب جانانه بودی

تصاویر و صوت

نظرات