
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۱۸۱
۱
دو سه روز است که دیدار به ما ننمودی
مرحبا شاد رسیدی و کرم فرمودی
۲
چه خطا رفت چه کردیم چه گفتیم چرا
سر گرانی به سرت کز چه غبارآلودی
۳
چون بجستی که دگر باز نجُستی ما را
به چه مشغول شدی با که به خلوت بودی
۴
درِ زندانم از آن شب که تو رفتی بستهست
تا به امروز که بازآمدی و بگشودی
۵
کس نگفتهست که مردهست فلان یا زندهست
هم عفاالله که بر بیکسی ام بخشودی
۶
هر که مقبولِ ایازست غلامی کردن
پیشِ او به بود از سلطنتِ محمودی
۷
تو مکن قصد نزاری که به پایت ریزد
جان به دستِ خود اگر طالب این مقصودی
تصاویر و صوت

نظرات