
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۱۸۸
۱
خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری
۲
چه غصّهها ز تو و قصّهها که من دارم
دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری
۳
دمی زمانی روزی شبی چه میگویی
ندانمت سر این قصه کی کجا داری
۴
هوایِ عشقِ توام در سرست و میدانم
کنم هر آینه سر در سرِ هوا داری
۵
ترحّمی کن و خیری به جایِ من جانا
که من مریضم و تو شربتِ شفا داری
۶
قیامتی دگرست این که سروِ قدّ ِ ترا
خوش آمدهست کمربندی و قبا داری
۷
دو چشمِ مستِ تو یک لحظه هوشیار نیاند
معیّن است که در سر چه فتنهها داری
۸
نه زور دارم و نه زر نزاری و زاری
روا بود که بدین زاری ام روا داری
تصاویر و صوت

نظرات
ر.غ