
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۱۹۱
۱
نه مهربانی و نه شفقت و نه دل داری
همین و هیچ دگر شوخی و ستم گاری
۲
دم محبت و آن گه نشان برگشتن
خط مودت و آن گه زبان بیزاری
۳
امید را به طمع تازه می کنم که فلان
ز روزگار من آگاه نیست پنداری
۴
به پای بوس تو دستم نمی رسد شاید
زکبر اگر نگذارد دلت که بگذاری
۵
تو پادشاهی و ما بندگان مملوکیم
چنان سری چه عجب گر به ما فرود آری
۶
سر هزار نزاری فدای پهلوی یار
دریغ نیست سر عاشق از نگون ساری
نظرات