حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۱۹۸

۱

به بالینم فراز آمد میان خواب و بیداری

بتی ماهی نمی دانم سروشی بود پنداری

۲

چو بانگ صبح بشنیدم فرشته صورتی دیدم

چو ماهی بر سر سروی چو شمعی در شب تاری

۳

فراز طاق جفت چشم خون ریز سیه کارش

کشیده تا بن گوشش خطی پیوسته زنگاری

۴

ز جا برجستم و بی خویشتن در پایش افتادم

شدم از دست و در پایش نهادم سر به صد یاری

۵

سرم برداشت از خاک ره و بنواخت بسیارم

که ما هرگز عزیزان را نیندازیم در خواری

۶

پیاپی ریخت در حلقم شرابی چند مستانه

کز آن داروی بیهوشی ندارم روی هشیاری

۷

به شب خورشید را دیدن ز دستش باده نوشیدن

محال محض پنداری خیال فاسد انگاری

۸

به چشم ظاهری آنگه جمال غیب کی بینی

توانی دید اگر خود را ز پیش خویش برداری

۹

به دست آوردمش از بس که می گفتم خداوندا

نزاری تا به کی زارد بمگذارش بدین زاری

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۴۵۷

نظرات