
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۰۰
۱
بی می منشین اگر دلی داری
وز عمر امید حاصلی داری
۲
خرم دل بی غم تو گر خاطر
با عهد وصال مقبلی داری
۳
مجنون شو و دم مزن دگر تا کی
خود را به محل عاقلی داری
۴
از خود به در آی اگر از او خواهی
بشتاب که دور منزلی داری
۵
دی گفت یکی که ای سر آشفته
همواره تو پای در گلی داری
۶
گفتم چه کنم که من به گردابم
تو خوش بنشین که ساحلی داری
۷
چندین چه کنی نزاریا زاری
بر پای مگر سلاسلی داری
۸
موقوف چه مانده ای نمی دانم
جز محنت عشق مشکلی داری
تصاویر و صوت

نظرات