
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۰۵
۱
خوش ایّامی و خرّم روزگاری
که صحبت داشتم با تو یاری
۲
دمی کاندر فراقت می برآرم
چه گویم زندگانی نیست باری
۳
چه راحت باشدش هیچ از جوانی
کسی را کش نباشد غمگُساری
۴
اگر بادی گذر دارد به کویت
ببین کز من نباشد بیغباری
۵
و گر مرغی به بامت بر نشیند
بود بر بالش از من نامه واری
۶
خرد بر صبر میدارد دلم را
قراری میدهد با بیقراری
۷
ولیکن در هوای وصلِ خورشید
نباشد ذرّه را بس اختیاری
۸
نزاری تا کیای کوتهنظر هان
که عمرت صرف شد در انتظاری
۹
برو یاری به دستآور که دنیا
ندارد پیش دنیا اعتباری
تصاویر و صوت

نظرات