حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۰۶

۱

دل ببرد از من بتی زیبا نگاری

ماه‌رویی سرو قدّی گل عذاری

۲

عاشقم عاشق بگفتم آشکارا

عاشقی چندین گناهی نیست باری

۳

کارِ من بر رویِ نیکو حال کردن

هر کسی حالی دگر دارند و کاری

۴

یار با ما در میان آید چه باشد

سرزنش گو می کنید از هر کناری

۵

چون امیدِ وصل خواهد بود شاید

گر بباید برد یک چند انتظاری

۶

هر که را بر خرمنِ گل دست باید

گو مکش انگشت باز از زخمِ خاری

۷

گو در این دریا مرو بد دل که زان پس

نیست بیرون آمدن را اختیاری

۸

هر که بر جان لرزد از عشقش چه حاصل

مستِ عرفان را نباشد اعتباری

۹

در وفایِ عهدِ یاری چون نزاری

تا به دست آید بباید روزگاری

تصاویر و صوت

نظرات