
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۱۰
۱
یار مرا وعده داد بوس و کناری
باز ز من کرد در میانه کناری
۲
از دو کنارم نداد دست میانی
گفت هنوز از میان بدار کناری
۳
هر چه برآریم از میانِ تو جانا
بحر کنارم شود سفینه گذاری
۴
دولتِ آن کس که می خورد به تنعّم
بر ز میان و کنارِ چون تو نگاری
۵
چند ملامت کنند مدّعیانم
نیست گزیرم به هیچ حال ز یاری
۶
رفتهام و بارها نیافتهام بار
دیدهام این بارها معاینه باری
۷
دل نه و از یار هیچ یاوریی نه
نه ره و رویی نه دیده نه سر و کاری
۸
جای دلم خود مزلزل است و پریشان
کاش مرا مسکنی بدی و قراری
۹
قید شدی در کمندِ عشق نزاری
تا چه کنند از چو تو نزار شکاری
۱۰
گر نه چنین بودییی چو ذرّه هوایی
کی بدییی بیثبات هم چو نزاری
نظرات