حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۱۱

۱

آرزو می کندم با تو شبی بوس و کناری

باز بر گردن من زلف تو پیچیده چو ماری

۲

گر به گل زار وصالم نبود راه چه بودی

کز صبا یافتمی بویِ عرق چین تو باری

۳

بر درت گر نگذارند که چون حلقه بپایم

چه شود بر سر کویت بنشینم چو غباری

۴

دردِ شیرین نبود بی سببِ شور رقیبان

دامنِ گل نبود بی ضرر زحمت خاری

۵

توبه بر دستِ نگارین تو خواهم که کنم من

گر به دست چو منی بازفتد چون تو نگاری

۶

عشق اگر در سرِ کار تو کند دین و دلِ من

گو بکن بهر خدا را به ازینم سر و کاری

۷

زر و زیور که در آویخته ای می نگذارد

که به گوشِ تو درآید سحری ناله ی زاری

۸

زاریِ زارِ نزاری بشنو مرحمتی کن

وین قدر بس که برآید به زبانِ تو نزاری

تصاویر و صوت

نظرات