
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۱۲
۱
مپسند یارا ما را به خواری
کینی و بغضی با ما نداری
۲
ما آشناییم از بدوِ فطرت
با ما چرا تو بیگانه واری
۳
دریایِ عشقت بر اوج زد موج
ما در میانه تو بر کناری
۴
از بیم باطل بر حق نباشی
گر دوستان را ضایع گذاری
۵
از عهده ی عهد نتوان برون شد
آخر کم از کم کو شرط یاری
۶
گر بر تو باشد حّقِ سلامی
می دان فریضه از حق گزاری
۷
شاید که عمری بگذشت و هرگز
نامم نگویی یادم نیاری
۸
دانم که آخر بر شرط اوّل
هم دست گیری هم سر در آری
۹
امروز رحمی فردا چه حاصل
گفتن به حسرت مسکین نزاری
۱۰
زاری نزاری خوردی نزاری
نای است و ناله زیرست و زاری
نظرات