
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۲
۱
ای بهشتی به بهشت آی که رضوان اینجاست
تو ز جایِ دگرش میطلبی و آن اینجاست
۲
هرگز افسرده نبردهست از این مطبخ بوی
جایِ دیگر طلبد غافل و بریان اینجاست
۳
دردِ دیرینهء دل جایِ دگر نتوان برد
قابلِ درد کدام است که درمان اینجاست
۴
چند اثبات کنی معرفتِ دیو و پری
مُهر بر لب نه و تن زن که سلیمان اینجاست
۵
همه تن گوش شو و چشم دو بینی بر بند
سخن از جان نتوان گفت چو جانان اینجاست
۶
از پریشانیِ دورِ قمر ای خواجه حکیم
چند گویی قمرِ، دور به برهان اینجاست
۷
بر قمر دورِ پریشانی اگر دیدهستی
ورنه اینک قمر و زلفِ پریشان اینجاست
۸
همه دشواریِ تو بر تو توان کرد آسان
گر زخود بر شکنی کارِ تو آسان اینجاست
۹
اگرش از پیِ این روز همی پروردی
بذل کن وقت بر افشاندنِ جانهان اینجاست
۱۰
گویِ عشق از همه عشّاق نزاری بربود
هر که باور نکند مرکب و میدان اینجاست
تصاویر و صوت

نظرات