حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۲۱

۱

ای شده مشغولِ خویش هیچ گمان می بری

کاین همه سرگشتگیت هست ز تن پروری

۲

چند پرستی وجود در عدمِ انتظار

میل مکن با وجود تا ز عدم بگذری

۳

تو ز خریِ خودی تابعِ فرمانِ نفس

هم نفسی با مسیح خر مپرست از خری

۴

رهبرِ آنی که باز ره زنی ش می کنی

راست نیاید به هم ره زنی و رهبری

۵

دبدبه تا کی زنی بر سرِ بازارِ عشق

جمله زبانی خموش چند ازین داوری

۶

عشق ترا گر ز تو باز ستاند به کلّ

هر چه نه عشق است آن از تو بماند بری

۷

واسطه ی عاشقی جنبشِ دردی بود

عاشقِ بی درد را عشق بود سرسری

۸

درد بود آن که او در سفر آرد ترا

تا به مراتب نفوس زیر قدم بسپری

۹

تا بنگیرد ترا درد دوا نیست روی

درد چو نازل شود ره به دوامی بری

۱۰

کسرِ نزاری مکن گر سخنش عکسِ تست

او زرهِ دیگرست تو زرهِ دیگری

تصاویر و صوت

نظرات