حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۲۷

۱

اگر به مصلحت از پیش دوست برگذری

چرا به گوشه ی چشم از قفا نمی نگری

۲

بدین شمایل و شکل از نقاب ممکن نیست

که آدمی به درآید چه آدمی که پری

۳

وجودِ پاک تو با آب و گِل نیامیزد

بدان سبب که تو نورانیی و ما بشری

۴

فرازِ سرو که دیده ست سیب و شفتالو

نگاه کن که چه پاکیزه ای و باروری

۵

به طعنه گفتی تشنییع می زنی بر من

بلی پس از که تظلّم کنم چو دل تو بری

۶

به خاکِ پایِ عزیزت که سر بهایِ من است

که از دو دیده به نزدیکِ من عزیزتری

۷

اگر مشاهده کم اتّفاق می افتد

ز راهِ بینشِ خاطر همیشه در نظری

۸

چرا رضا ندهد عاشقِ ریاضت کش

که گر ز دوست جدا شد به درد بیش تری

۹

نزاریا به وفا حالیا جگر می خور

که هم ز اهلِ دلی آن بود که بر نخوری

تصاویر و صوت

نظرات