
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۳۵
۱
ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری
پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری
۲
ما نه آنیم که شایسته قُربت باشیم
گر گدا را به حرم ره ندهی معذوری
۳
حکم حکمِ تو اگر زنده کنی ار بکشی
از تو فرمان دهی از معتقدان مأموری
۴
از محبّت به محبّ چون رگِ جان نزدیکی
سهو گفتم نظر آن است به صورت دوری
۵
ساقیا پُر بده آن جام که شوق انگیزد
تا تو از من برهی بو که من از مغروری
۶
اوّل مستی و دیوانگیِ ماست هنوز
وز چنین باده تولّد نکند مخموری
۷
خلق گویند شبی یارِ غَمش باش برو
هیچ راضی نشوم من به چنین مزدوری
۸
لطفِ خوش باید با روی نکو ورنه چه فرق
نقشِ دیبا و حریر از صور فغفوری
۹
تندُرستانِ سرافکنده چه دانند که ما
خستگان چون گذرانیم شبِ دیجوری
۱۰
علّتِ عشق نزاری به طبیبان نبرند
که طبیبان نشناسند در این رنجوری
تصاویر و صوت

نظرات