حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۳۷

۱

ای پیرِ سال‌خورده غمِ خود نمی‌خوری

رو خونِ رز مریز که بر خویش خون‌گری

۲

بت در کنار داری و زنّار در میان

تا چون موحّدان نشوی از خودی بری

۳

در ابتدا نه هم ز قیاسِ من و تو خاست

ترتیبِ بت‌پرستی و ترکیبِ بت‌گری

۴

بود و نبود و رای و قیاس تو چیست بُت

زین جمله وا رهی اگر از خویش بگذری

۵

این‌جا تو کیستی و من ای یار جمله اوست

پس چیست این که معترفم من تو منکری

۶

توفیق بر نصیبهی فطرت مقدّرست

من بُردم آنِ خویش تو هم آنِ خود بری

۷

گر یک طرف ز گوشه برقع برافکند

من ضامنم که بیش به خود باز بنگری

۸

کورست عقل در رهِ عشّاق نه دلیل

خفّاش را رسد که کند دعویِ خوری

۹

خطّ‌ِ یگانگی ندهندت نزاریا

تا لوحِ دل زحرف دویی پاک نستری

۱۰

چون خاکِ راه معتکفِ کوی دوست باش

تا زیر پای نطعِ سماوات بسپری

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۴۹۶

نظرات