
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۶۲
۱
ترا با خویش کاری نیست تا با خویشتن باشی
اگر از خود برون آیی همه جان غیر تن باشی
۲
به رغبت اقتدا باید به صاحب عهده ای کردن
نمی دانی که تا با خویش باشی اهرمن باشی
۳
چنان باید اگر داری امید از حق به آمرزش
که باشی پس رو آل محمد تا حسن باشی
۴
گریبان ده به دستِ عزت و تسلیم کن مطلق
که موقوف خودی تا در حجاب پیرهن باشی
۵
زنان را نبود از سوزن به سر نه مرد را پس گر
بماند سوزنی با تو هنوز از سوی زن باشی
۶
رفیقان در معارج برگذشتند از صراط و تو
روا باشد که در دنیا به بویی مُرتَهَن باشی
۷
بتِ صورت پرستان را شکستن نیست چندانی
هوا را بشکنی آن گه به معنی بت شکن باشی
۸
مُعوَّل بر خدا کن در مقامات غم و شادی
چرا آخر به حالت های دنیا مُمتَحن باشی
۹
به عزلت چون نزاری گوشه یی گیر و قناعت کن
به قوت الیوم تا شایسته هر انجمن باشی
نظرات