
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۶۵
۱
برخیز نگارا و برافروز چراغی
بر سوز بخوری ز پی ضعف دماغی
۲
بفرست به خم خانه و جامی دو طلب کن
گر بایدت از روح امین ساخت اُلاغی
۳
دانی که چه گفتم به اشارت سبک و چست
باشد مگرت این قدر ادراک بلاغی
۴
بشتاب و مهم دان و مکن هیچ تغافل
زنهار که این حد نکنی حمل به لاغی
۵
پس بزم بیارای و طلب کن حُرَفا را
مِن بعد که حاصل شد ازین کار فراغی
۶
یک رنگ شو ای یار و خجالت مبر ای دوست
طاووس محال است که سازی ز کلاغی
۷
ار صاف شوی تو به سفیدی کبوتر
هرگز نتوان برد برون گونه زاغی
۸
می خور ثمر پند نزاری به غنیمت
چون کرد حوالت به تو آراسته باغی
نظرات