حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۸

۱

آوازه آن جمال برخاست

ما را طمعِ محال برخاست

۲

از حسنِ جمال او خبر شد

جانم ز پیِ وصال برخاست

۳

در دیده خیالِ وصل بنشست

سودا همه زین خیال برخاست

۴

بنمود جمال و باز پوشید

تا این همه قیل و قال برخاست

۵

غوغایِ قیامتی دگربار

از حاسدِ بد سگال برخاست

۶

ای دوست درآ و فارغم کن

کز خویشتنم ملال برخاست

۷

عمرم ز بس انتظار بگذشت

صبرم ز بس احتمال برخاست

۸

عشق آمد و رستخیز حیرت

از عقل شکسته حال برخاست

۹

پندار نزار یا قیامت

پیش از تو به چند سال برخاست

۱۰

مردانه ز پیشِ خویش برخیز

اینک حُجُب از جمال برخاست

۱۱

هرگز نرسد به هیچ مقصد

هر کز قدمِ رجال برخاست

۱۲

در بادیهء امید باید

تشنه ز لبِ زلال برخاست

تصاویر و صوت

نظرات