حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۸۰

۱

ای در بیابان غمت سرگشته هر جایی دلی

وا مانده در ره صد هزار افتاده در هر منزلی

۲

هر چوب ثعبان کی شود شیطان سلیمان کی شود

این ره به پایان کی شود الا به پای کاملی

۳

انسان به رتبت از سمک چون رفت بر بام فلک

ترتیب شیطان و ملک ز اول چه بود آب و گلی

۴

شیطان که اصل شر بود کی با ملک هم بر بود

حاشا کجا هم سر بود هرگز محق با مبطلی

۵

هر کس به کف آرد صدف لیکن کمرآید در به صف

تا خود که باید این شرف آری که باید مقبلی

۶

بسیار مخلوق خلق برد از زبر دستان سبق

بی حاصل توفیق حق کوشش ندارد حاصلی

۷

خود دیده مرد دین نشد بی دیده روشن بین نشد

هر بیدقی فرزین نشد کسری نشد هر عادلی

۸

ای یار اگر اهل دلی دست از دو عالم بگسلی

فرمان بری گر عاقلی بر سازی از خود عاقلی

۹

در خود رو و با خود نشین خود را مدان خود را مبین

در عشق روشن تر ز این هرگز نباشد مشکلی

۱۰

آیین نام و ننگ را بگذار و در ده جام را

کاین بحر بی انجام را پیدا نیامد ساحلی

۱۱

ره نیست هر دلتنگ را در عشق جز یک رنگ را

کو ترک نام و ننگ را همچون نزاری مقبلی

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۵۴۰

نظرات

user_image
ر.غ
۱۴۰۲/۱۲/۰۸ - ۱۵:۲۷:۳۹
حکیم نزاری » غزلیات ای در بیابان غمت سرگشته هر جایی دلی وامانده در ره صد هزار افتاده در هر منزلی هر چوب ثعبان کی شود شیطان سلیمان کی شود این ره به پایان کی شود الا به پای کاملی انسان به رتبت از سَمَک چون رفت بر بام فلک ترکیبِ شیطان و ملک ز اوّل چه بود آب و گلی شیطان که اصل شر بُوَد کی با ملک همبر بُوَد حاشا کجا همسر بُوَد هرگز مُحِق با مُبطِلی هر کس به کف آرد صدف لیکن کم آید دُر به کف تا خود که باید این شرف آری که باید مقبلی بسیار مخلوق خلَق برد از زبردستان سبق بی حاصل توفیق حق، کوشش ندارد حاصلی خوددیده مرد دین نشد بی دیده روشن‌بین نشد هر بیدَقی فرزین نشد کسرا نشد هر عادلی ای یار اگر اهل دلی دست از دو عالم بگسِلی فرمان بری گر عاقلی برسازی از خود عاقلی در خود رو و با خود نشین خود را مدان خود را مبین در عشق روشنتر ز این هرگز نباشد مشکلی آیین ننگ و نام را بگذار و در ده جام را کاین بحر بی‌انجام را پیدا نیامد ساحلی ره نیست هر دلتنگ را در عشق جز یکرنگ را گو ترک نام و ننگ را گر چون نزاری مقبلی