حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۹۶

۱

خوش نبود صبح دم شاهد و صحرا و می

طوف و تماشا و عیش چنگ و دف و نای و نی

۲

گر متعصّب ترا عیب و ملامت کند

هرزه مکن استماع گو چه حدیث است هی

۳

حّقِ تو باطل بود خیرِ تو شَرَ هم چنانک

جمع نگشته ست ضدّ رُشد نبوده ست غَی

۴

در کفنِ خویش خُسب از لحدِ ما مگوی

چیست اِلی اَصِله خوانده نه ای کُلُّ شَی

۵

قسمت هر کس جدا طالعِ هر کس دگر

این سجل از بدو کرد کاتبِ ابداع طی

۶

کرد کلیم آرزو چشمه ی خضر و نشد

پس روِ او لاجرم دور فکندش ز پی

۷

باز سکندر طمع کرد و به ظلمات شد

تا مگر او نیز هم گردد جاوید حَی

۸

معنیِ آبِ حیات هر دو ندانسته اند

گویی نشنوده اند معجزه ی جامِ کی

۹

مایه ی هر زندگی واسطه ای دیگرست

روحِ نباتی و ماء جامِ نزاری و می

تصاویر و صوت

نظرات