
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۹۷
۱
زاهد اگر نمی خورد اندر سه ماه می
قلّاش فارغ است بیار از پگاه می
۲
ما تشنه و زمانه ی بی آب تافته
حکمِ ضرورت است نباشد گناه می
۳
شادیِ جانِ اهلِ دلی گر سفیده دم
بر جانِ ما کنی قدحی سر سیاه می
۴
افتاده ی خمار چو افتاده مرده را
خواهد که باز زنده شود گو بخواه می
۵
انگور هم چو مریمِ دوشیزه حامل است
عیسی بود هر آینه بی اشتباه می
۶
می بر حشیش خواره حرام است و از قیاس
کون خری دهد به حریصِ گیاه می
۷
انکار می کنند که کم کن مداومت
بر من که عاقبت ببرد آبِ جاه می
۸
ما نام و ننگِ دنیی و دین ترک کرده ایم
غم نیست گو مدار مراتب نگاه می
۹
در ما نگیرد آتشِ توبه مدم که خود
می خواره بر کشد به دم از قعرِ چاه می
۱۰
سلطان برّ و بحر به هنگامِ احتیاج
حاصل کد به رهنِ قبا و کلاه می
۱۱
بفروختیم هر دو جهان را به جرعه ای
اینک من و نزاری و آنک گواه می
نظرات
ر.غ
ر.غ