
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۰۱
۱
گر به من می آورد باد از عرق چینش نسیمی
نیم جانی دارم ایثارش کنم زان هم به نیمی
۲
نیمه دیگه نگهدارم که باز آید نگارم
لایقِ جانان نیازِ جان بود نه زر و سیمی
۳
چون ندارم محرمِ رازِ نهانی با که گویم
محرمی باید که دارد حرمتِ حدِ حریمی
۴
گنجِ پنهان در میان نتوان نهادن با گدایی
گُربُزی باید محلِ راز را نه هر سلیمی
۵
هر ضعیفی در مسالک طاقتِ هجران ندارد
بر خضر چون معترض بودهست هر موسی کلیمی
۶
صبر باید کرد تا طالع شود صبح قیامت
طبلِ بی هنگام نتوانیم زد زیر گلیمی
۷
تا نباید کرد در سیری چنین ترکِ تقیه
مصلحت مارا نصیحت میکند نه ترس و بیمی
۸
گردنِ تسلیم بنهادیم بیکرهی که بردن
بارِ تشنیع و ملامت واجب است از هر لئیمی
۹
گر ز خود دیوانهای سازی ز نادانان برستی
در خورِ این راز چون بهلول میباید حکیمی
۱۰
چون نمیباشد گزیر از پختنِ سودایِ خامت
با کرم ساز ای نزاری چون نمییابی کریمی
نظرات