حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۰۳

۱

می بیار ای غلام حالی می

دفع سرما نمی‌کنی هی هی

۲

در چنین شب که زمهریرِ هوا

می‌کند خشک در بدن رگ و پی

۳

بر تنِ هوش‌یار در حمام

زخمِ سرما بیفسراند خوی

۴

جز به گرمیِ آفتاب قدح

نرود سردی از طبیعتِ وی

۵

به از این کی به کار خواهد شد

کی دهی پس به من نگویی کی

۶

بده آبی که آن کند با من

که کند آتشِ روان با نَی

۷

جانِ شیرین نزاری آورده‌ست

تا کنی جامِ تلخ بر سرِ وَی

۸

دست او رد مکن بده بستان

بازخر جانِ او به جامی می

تصاویر و صوت

نظرات