حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۱۶

۱

ماه رویا گرچه رشک مهر و ماه آسمانی

چند با ما کینه ورزی تا کی از نامهربانی

۲

قادری بر ناتوانان می‌توانی مرحمت کن

بار هجران کی توانم برد با این ناتوانی

۳

زندگانی نیست بی رویِ تو و جان کندن است این

زنده دل را از برایِ دوست یابد زندگانی

۴

گر قبولم میکنی تا زنده باشم بنده باشم

هر چه می‌خواهی بکن بر جان من فرمان روانی

۵

از جمال توست چندین رونقِ حسن أحسن الله

نورِ محضی، روح پاکی، عین عشقی، جان جانی

۶

عاشقم بر ماهِ روی و سروِ بالایت اگر چه

حیف باشد حیف در پیرانه سر کردن جوانی

۷

سرو و ماه و قامت و رویِ تو، نی من سهو کردم

غیرتِ ماهِ سپهری رشکِ سروِ بوستانی

۸

پیش ازین بوده‌ست با وصل تو ما را اتصالی

من تو را بشناختم بار دگر باقی تو دانی

۹

چون نه زر داری نه زوری زاری‌ای می‌کن نزاری

آبِ شورِ چشم بر کارست نی شیرین زبانی

تصاویر و صوت

نظرات