
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۱۹
۱
به قاین بگذر ای باد ار توانی
زمینبوسی ببر آن جا که دانی
۲
بگوی آرام جانم را که جانم
برآمد در غمت از ناتوانی
۳
به دست باد صبح از نافهی زلف
چه باشد گر به من بویی رسانی
۴
تویی لیلی و من مجنونِ واله
تویی شیرین و من فرهاد ثانی
۵
چو مجنونم که در اندوه لیلی
بریدم صحبت از انسی و جانی
۶
شدم پر از غمِ دوری دریغا
که کردم در سرِ غربت جوانی
۷
چو فرهادم که بر من تلخ کردهست
فراق روی شیرین زندگانی
۸
به حیرت میکنم صبری ضروری
به غیرت میکشم دردی نهانی
۹
نمیمیرد نزاری در فراقت
به شوخی میکند الحق گرانی
۱۰
سبک روحی بود او در صفاهان
تو در قاین زهی نامهربانی
تصاویر و صوت

نظرات