
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۳۶
۱
زان خوشه نغوله که آونگ می کنی
بل زان دو فتنه این همه نیرنگ می کنی
۲
هر روز بامداد به عمدا بر آفتاب
نقشی دگر به شعبده ی رنگ می کنی
۳
تا نیلِ حُسن بر ورقِ ماه میکشی
هم چون نهنگ سویِ دل آهنگ می کنی
۴
پیشانیِ فراخ گره می زنی به حسن
بر چشم ما فراخ جهان تنگ می کنی
۵
خوبان خضاب دست به حنّا کنند و تو
سر پنجه بلور به خون رنگ می کنی
۶
در آتشم چو بوته عمدا همی بری
بازم چو زر به تجربه بر سنگ می کنی
۷
یک بار با نزاری بی چاره صلح کن
با زینهار خواه چرا جنگ می کنی
تصاویر و صوت

نظرات