حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۴۲

۱

تا به کی عجب و شرک و خود بینی

با خدا باش تا خدا بینی

۲

این همه شوق و عشق و درد و نیاز

در میان هیچ تو همه اینی

۳

شش همی خواهی و یک آمد نقش

آن نکوتر که مهره بر چینی

۴

جان به تلخی چو کوه کن بدهی

بس که مغرورِ حسنِ شیرینی

۵

چه محل پیشِ پاک بازانت

تا تو مشغولِ جاه و تمکینی

۶

از پراکندگی نباشی جمع

تا تو موقوفِ نقشِ پروینی

۷

از خلافِ تو فتنه ها خیزد

کی پسِ کارِ خویش بنشینی

۸

تا کنند آفرین بَدان بر تو

از درِ سد هزار نفرینی

۹

وربه نیکانت التجا باشد

احسن الله محضِ تحسینی

۱۰

صیدِ تو نیست جز کبوترِ زار

پس تو شاهی نیی که شاهینی

۱۱

پس چه دشمن نزاریا و چه دوست

دل پر از مهر و سر پر از کینی

تصاویر و صوت

نظرات