
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۴۴
۱
ای زندگیِ جان ها الّا به تو جان حی نی
این جا که منم آری آن جا شی و لا شی نی
۲
صاحب نظران گرچه بی دیده ترا دیدند
اعما چو نمی بیند افتد به سرِ پی نی
۳
عارف نبود هرگز در زاویه بنشسته
اَطباقِ سماواتش گر زیرِ قدم طی نی
۴
گر نوش طمع دارد با نیش فرا سازد
تا جویِ عسل بیند امّا مگس و قی نی
۵
از خویش به در رفته بی تو نبود یک دم
بنیاد برافکنده اوقات کند پی نی
۶
دردِ تو کسی دارد کز درد نمی نالد
در داغِ تو می سوزد امّا اثرِ کی نی
۷
تو حاضر و ما طالب آخر چه حجاب است این
در عینِ حضوری تو موقوف به جا کی نی
۸
هر چند گدایانت خوارند و زبون امّا
شوریده ز جامِ تو کم تر ز جم و کی نی
۹
در دوستی لیلی وحشی شد و سودایی
مجنونِ سبک دل را مِن بعد سرِ حی نی
۱۰
یک جرعه نزاری را در کام چکانیدی
سر رفت و هنوز از سر بیرون نشود می نی
نظرات
محمدامین
حسین پورشریف
محسن.۲
محمدامین