حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۴۴

۱

ای زندگیِ جان ها الّا به تو جان حی نی

این جا که منم آری آن جا شی و لا شی نی

۲

صاحب نظران گرچه بی دیده ترا دیدند

اعما چو نمی بیند افتد به سرِ پی نی

۳

عارف نبود هرگز در زاویه بنشسته

اَطباقِ سماواتش گر زیرِ قدم طی نی

۴

گر نوش طمع دارد با نیش فرا سازد

تا جویِ عسل بیند امّا مگس و قی نی

۵

از خویش به در رفته بی تو نبود یک دم

بنیاد برافکنده اوقات کند پی نی

۶

دردِ تو کسی دارد کز درد نمی نالد

در داغِ تو می سوزد امّا اثرِ کی نی

۷

تو حاضر و ما طالب آخر چه حجاب است این

در عینِ حضوری تو موقوف به جا کی نی

۸

هر چند گدایانت خوارند و زبون امّا

شوریده ز جامِ تو کم تر ز جم و کی نی

۹

در دوستی لیلی وحشی شد و سودایی

مجنونِ سبک دل را مِن بعد سرِ حی نی

۱۰

یک جرعه نزاری را در کام چکانیدی

سر رفت و هنوز از سر بیرون نشود می نی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمدامین
۱۳۹۷/۰۷/۰۱ - ۰۷:۴۱:۰۹
سلام و درودعالی بود عالیکسی می تونه این بیت را معنا کنه؟عارف نبود هرگز در زاویه بنشستهاَطباقِ سماواتش گر زیرِ قدم طی نی
user_image
حسین پورشریف
۱۳۹۷/۰۷/۰۱ - ۱۲:۳۶:۲۵
درود بر جناب احمدی فقیه!برداشتم این گونه است:با خلوت‌گزیدن و ریاضت‌کشیدن و ذکرگفتن، نمی‌توان به شناخت واقعی از خداوند رسید و به اصطلاح عارف شد.باید پله‌های صعود را درنوردید و طی کرد تا به مقام قرب الهی و شناخت حق رسید.❤
user_image
محسن.۲
۱۳۹۷/۰۷/۰۱ - ۱۵:۲۹:۱۹
عارف نبود هرگز در زاویه بنشستهاَطباقِ سماواتش گر زیرِ قدم طی نیحسین خان به درستی معنا کردندبه آنکه در گوشه ای نشسته ، لقب عارف زیبنده نیست ، قبل از آنکه طبقات آسمان عشق را زیر پا نهد.شاید منظور هفت شهر عشق باشداز عطار:گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه استهست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بی کنارپس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفتهست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعب‌ناکهفتمین، وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو رادر کشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
user_image
محمدامین
۱۳۹۷/۰۷/۰۲ - ۰۱:۰۰:۱۴
سلام و دروداز جناب دکتر پورشریف عزیز بابت معنا و تفسیر زیبای ایشان سپاس‌گزاری می‌کنم.