حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۵

۱

همین که از برم آن سرو نازنین برخاست

ز اندرون دلم آه آتشین برخاست

۲

ز هر کجا که به جای دگر به طالع سعد

نزول کرد قیامت از آن زمین برخاست

۳

نمود از طرف برقع آفتاب جمال

ز عاشقان جهان الغیاث ازین برخاست

۴

به راستی که اگر چه نشسته در جان است

به قامت از چمن باغ دل چنین برخاست

۵

به رغم اگر چه رقیبش نشسته هم پهلوست

ولی چه چاره که از خار انگبین برخاست

۶

چه قادرست به تاراج جان و غارت دل

به ترک تاز چو یاغی که از کمین برخاست

۷

هزار دل به در افتد چو زلف بفشاند

ز نیفه ها که از آن نافه های چین برخاست

۸

به هر لطیفه که پیوست در محاسن او

ز بام سدره به تحسینم آفرین برخاست

۹

زمانه در پی آزار من چنان که هلیل

به کینه در طلب هرمز حزین برخاست

۱۰

نزاریا مخور اندیشه کاین همه شر و شور

به روزگار تو از رای خرده بین برخاست

تصاویر و صوت

نظرات