
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۵۲
۱
ای در لبت خلاصه ی اعجازِ عیسوی
حیران ز نقشِ رویِ تو تمثالِ مانوی
۲
بی مثلت آفرید خدا کز نوادرست
با صورتِ نکو حرکت هایِ معنوی
۳
از خانقه کشد به خرابات رختِ انس
گر بگذرد خیالِ تو بر چشمِ منزوی
۴
صورت پرست را به سرِ غمزه گو بیا
تا رشکِ آفتاب ببینی و بگروی
۵
ماهی به روی و سرو به بالا و طرفه آنک
دل می بری ز مردم و آزاد می روی
۶
گه دست در خضابی و گه روی در نگار
در خونِ دوستان به همه رنگ می شوی
۷
زور و زرم نماند چه تدبیر بعد ازین
گر زاریِ نزاری بی چاره نشنوی
نظرات