
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۶۶
۱
نه صبر ماند مرا بی تو نه شکیبایی
خدات خصم اگر بر دلم نبخشایی
۲
به گردِ کوی تو عمریست تا همی گردم
به بویِ وصل تو چون بلبلانِ شیدایی
۳
ز بیخودی صنما گرد کوی در به درم
به شکل و شیوه ی دیوانگان هر جایی
۴
خیالِ رویِ تو تا همنشینِ دل گشتهست
در انتظارِ تو خو کردهام به تنهایی
۵
چهگونه عشقِ تو پنهان کنم ز خلقِ جهان
که در میان ظریفانِ دهر پیدایی
۶
همی کنند ملامت مرا که ترکش گیر
به ترکِ دوست نگویم دگر چه فرمایی
۷
هزار بار پدر پیش ازین نصیحت کرد
نداشت سود همان در سرست رعنایی
۸
در آرزویِ تو خواهد رسید جان به لبم
اگر ز لعلِ لب آبِ حیات نگشایی
۹
چو من بمیرم با تو وصیّتم این است
که گه گهی به زیارت به تربتم آیی
۱۰
کمر ببست نزاری برای خدمت دوست
چو بندگانِ دگر بر درش به مولایی
نظرات