
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۶۸
۱
دلم را دیدهام روز جایی و عجب جایی
خوشی بنشسته بر طاقِ دو ابروی دلآرایی
۲
مثال قوس رنگین بر کنارِ تختهٔ سیمین
به خطّ سبزِ زنگاری کشیده طُرفه طغرایی
۳
نباشد در نگارستانِ چین آن طاق را جفتی
نباشد در همه روی زمین زآن خوبتر جایی
۴
به خود گفتم چه گویم با دل الحق جای آن دارد
ازین خوشتر که را بودهست ملجایی و مأوایی
۵
ندارد هیچ دلداده چنان آسایشِ جانی
نبیند هیچ مشاطه چنان آیینه سیمایی
۶
چه خوش باشد کناری از میان لاله رخساری
چه خوش باشد میانی از کنارِ سرو بالایی
۷
دلم را در چنان جایی بدیدهستم ز بس غیرت
چنینم در دماغ افتاد آشوبی و سودایی
۸
ز رشکِ دل درافتادم به غبن و غصّه و حسرت
کدامین دل هوسناکی، بلایی، خویشتنرایی
۹
نزاری تا به کی زاری منال از دل نمیدانی
که بارِ عشق بردن مشکل است از ناتوانایی
تصاویر و صوت

نظرات