حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۷۶

۱

در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی

در جهان از تو به هر گوشه دگر غوغایی

۲

خلقی از شمعِ جمالِ تو چو پروانه بسوخت

تو خود از حسن نداری به کسی پروایی

۳

سالکان در طلبت بس که جهان گردیدند

در جهان چون تو ندیدند جهان آرایی

۴

کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد

لاف خوبی نزند با تو زمین پیمایی

۵

هر که را پرتو مهرِ تو جگر گرم کند

دلِ بی‌طاقتش آرام نگیرد جایی

۶

عاجزم در صفتِ حسنِ تو و می‌دانم

که نداری و نبوده‌ست ترا همتایی

۷

زنده از بویِ تو گشتم که ز مبدایِ وجود

قالبِ خاکی من یافت از او احیایی

۸

باز چون درگذرم چون به سرم برگذری

ناله برخیزد و فریاد ز هر اعضایی

۹

غافل است آن که شکایت ز نزاری کرده‌ست

ورنه عاقل نکند سرزنشِ شیدایی

۱۰

من به طوفانِ ملامت متغیّر نشوم

که به هر باد به هم بر نشود دریایی

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۶۴۲

نظرات