
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۳۹۰
۱
ای چشم مرا تو روشنایی
برخیز و بیا دمی کجایی
۲
ما بی تو به کام دشمنانیم
شاید که به دوستان بشایی
۳
پیغام به ما نمیفرستی
دیدار به ما نمی نمایی
۴
هیهات اگر به رسم معهود
ناگاه شبی ز در درایی
۵
بر پای تو سر نهم به عزّت
وز دیده کنم صدف گشایی
۶
در غمزه ی چشم چون غزالت
آغاز کنم غزل سرایی
۷
آتش فکنم ز آب دهقان
در خرمن زهد و پارسایی
۸
با روی نکو نکو نباشد
بیگانه شدن ز آشنایی
۹
مگذار که با نزاریِ زار
نامت برود به بی وفایی
نظرات